نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دوره دکتری علوم اقتصادی- دانشگاه علامه طباطبائی
2 کارشناس ارشد اقتصاد
3 عضو هیأت علمی دانشکده علوم اقتصادی
چکیده
یکی از مهمترین مباحث موجود در اقتصاد بخش عمومی چگونکی وضع مالیات دربارة عاملین اقتصادی است. نگرش کلاسیک در تئوری مالیه عمومی این است که سیستم مالیاتی بهینه کالاهای ترکیبی، جانشین شدن کار در بازار را به حداقل میرساند. از این رو ادبیات موجود تأکید زیادی بر رابطة بهینهبودن سیستم مالیاتی و تخصیص زمان میکند. لذا میتوان از این نظر استدلال کرد که تئوری تخصیص زمانگری بکر[1] نسبت به الگوی فراغت- کار دیاموند و میرلیز واضح تر است. در واقع مقاله حاضر نشان می دهد که الگوی گری بکر نتایج جدید و جذابی در مورد مالیاتبندی بهینه بر کالاهای ترکیبی ارائه میکند. با توجه به اینکه مقالات ارائه شده در این زمینه، بیشتر به نقش کشش متقاطع فراغت پرداختهاند، و از آن جا که تئوری های سنتی پیشنهاد میکنند که نرخهای متفاوت مالیاتی بایستی بر مبنای کشش متقاطع فراغت باشند؛ ولی چون اقتصاددانان اطلاعات بسیار اندکی دربارة مقدار این پارامترها دارند، لذا می توان بر اساس الگوی تخصیص زمان گری بکر و بر اساس تابع تولید خانوار این محدودیتهای اطلاعاتی را در مورد کاربردی بودن تئوریهای اقتصادی کاهش داد. این مقاله به بررسی وضع مالیات بر کالاهای ترکیبی[2] در مدل تخصیص زمانگری بکر (1965) از لحاظ نظری میپردازد. نتایج حاکی از آن است که سیستم بهینه مالیاتی اساساً به سهم عوامل تولیدی و کشش جانشینی آنها در تولید خانوار بستگی دارد.
[1]. Becker, 1965.
[2]. Commodity Taxation
کلیدواژهها
261-278.