در عرصه علم اقتصاد همواره شاهد هماوردی میان دو سنت فکری مهم، یعنی اقتصاد نئوکلاسیک و اقتصاد نهادگرا بودهایم. این جدال فکری در سطوح مختلفی صورت گرفته است. از بنیادیترین سطوح، یعنی مبانی هستیشناختی و معرفتشناختی گرفته تا سطوحی همچون دلالتهای سیاستی. این مقاله قصد دارد به برخی از ابعاد و چالشهای به وجود آمده در این چالشهای ...
بیشتر
در عرصه علم اقتصاد همواره شاهد هماوردی میان دو سنت فکری مهم، یعنی اقتصاد نئوکلاسیک و اقتصاد نهادگرا بودهایم. این جدال فکری در سطوح مختلفی صورت گرفته است. از بنیادیترین سطوح، یعنی مبانی هستیشناختی و معرفتشناختی گرفته تا سطوحی همچون دلالتهای سیاستی. این مقاله قصد دارد به برخی از ابعاد و چالشهای به وجود آمده در این چالشهای فکری بپردازد. یکی از اتهامات مهم نئوکلاسیکها در برابر نهادگرایی قدیم آن است که این سنت فکری فاقد نظریه است. این اتهام از آن جهت طرح میشود که اقتصاد مرسوم تلاش دارد خود را علمی و نهادگرایی قدیم را غیرعلمی معرفی کند. سوال اساسی آن است که واقعاً علم چیست؟ چه چیزی را میتوان علم دانست؟ آیا میتوان اقتصاد نئوکلاسیک را علم دانست و اقتصاد نهادگرا را نه؟ اینها از جمله مقولاتی هستند که در این مقاله به آنها پرداخته میشود. در این مقاله نشان داده خواهد شد که برخلاف ادعای نئوکلاسیکها، نهادگرایی قدیم دارای یک هسته مهم از نظریات اقتصادی است و اتهام فاقد نظریه بودن هرگز زیبنده این پارادایم نیست. البته برای این منظور باید از دامنه تنگ نئوکلاسیکها در خصوص نظریه فراتر برویم. علاوه بر این، در این مقاله به اتهامات و چالشهای مهم دیگری همچون واقعگرایی، دقت و وسعت نظریه و انسجام پارادیمها که این سنتهای فکری در برابر هم مطرح ساختهاند، میپردازیم و نشان خواهیم داد که در برخی از حوزهها، همچون درک از واقعیت و واقعگرایی، تفاوت این دو مکتب فکری، ماهوی است. .
میتوان از وبلن بهعنوان اصلیترین شخصیت و بنیانگذار مکتب نهادگرایی نام برد؛ کسی که با مطالعات خطشکنانه خود، تمام سنتهای فکری و فلسفی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم را در حوزه اقتصاد متحول ساخت. نفوذ علمی وبلن به حدی زیاد است که هنوز هم در کانون توجه و مطالعات اقتصاددانان قرار دارد. نظر به نقش بیبدیل وبلن در شکلگیری ...
بیشتر
میتوان از وبلن بهعنوان اصلیترین شخصیت و بنیانگذار مکتب نهادگرایی نام برد؛ کسی که با مطالعات خطشکنانه خود، تمام سنتهای فکری و فلسفی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم را در حوزه اقتصاد متحول ساخت. نفوذ علمی وبلن به حدی زیاد است که هنوز هم در کانون توجه و مطالعات اقتصاددانان قرار دارد. نظر به نقش بیبدیل وبلن در شکلگیری اقتصاد نهادگرا، در این مقاله سعی میشود بهطور مشخص جنبههای مختلف آرا و تفکرات او مورد بررسی قرار گیرد. در واقع، نکته مهم و مورد نظر این است که نظریهها و ایدههای اصلی این اندیشمند بزرگ چه بوده است؟ او چه چیز اقتصاد مرسوم را ناکافی میدانسته که سعی در بنا کردن مکتبی به نام اقتصاد نهادگرا داشته است؟ رویکرد روششناختی او به علم اقتصاد چه بوده است؟ این رویکرد چه تحولی در این حوزه از معرفت بشری بهوجود آورده است؟ بینش خاص وبلن باعث میشود چنین پرسشهایی در ارتباط با اندیشههای او از اهمیت بسیار زیادی برخوردار شوند، زیرا در تاریخ اندیشههای علم اقتصاد، او شدیدترین حملات را به مبانی معرفتشناختی و روششناختی اقتصاد مرسوم انجام داد. در این راستا، این مقاله ضمن توجه به پرسشهای یادشده، تعدادی از مهمترین دستاوردهای وبلن را مورد بررسی قرار میدهد و برخی از نوآوریهای معرفتشناسانه، روششناسانه و نظری او را شناسایی و ارایه میکند.